۲۶۷۴ - «اسدالله علم» در خاطراتش مینویسد: "(شاه) فرمودند «پسفردا سهشنبه از نوشهر بدون شهبانو به تهران میآیم که شب هم بمانم و صبح چهارشنبه به سلام مبعث بروم». عرض کردم «سال گذشته همان صبح تشریف آوردید». فرمودند «بله ولی آخر چرا خودم را ناراحت بکنم؟ میخواهم گردش بیایم، فهمیدی؟» عرض کردم «حالا فهمیدم، اما من خیال میکردم و قصد داشتم که امروز از خاکپای مبارک اجازه بگیرم و فردا برای تعطیلاتم بروم. حالا که این طور است میمانم، بعد از سلام بروم». فرمودند «نه! تو احتیاج به استراحت داری، باید بروی، قطعا فردا برو. منتها ترتیب کارم را بده و برو!»
منبع: خاطرات علم، جلد پنجم، ص۱۹۱. ۱۱ مرداد ۱۳۵۴
چهارشنبه, ۱۴ اسفند ۱۳۹۸، ۱۱:۳۵ ق.ظ
۹۸/۱۲/۱۴
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
کلمات کلیدی