۳۳۷۹ - «امیر اسدالله علم» معتمد شاه در خاطراتش نوشته: «چون شاه را کِسل دیدم، قدری از گرفتاری خودم با زن و بچه در کنار دریا گفتم و اینکه افسوس زیادی از دیدن دخترهای زیبا که به آن‌ها دسترسی نداشتم خوردم. شاه قدری خندیدند. بعد احوال‌پرسی از بچه‌ها و خانم، فرمودند: "این خانم کی از سر تو دست برمی‌دارد؟»، عرض کردم «نمی‌دانم، اما به هر حال من دوستش دارم، باید قدری مراعات مرا بکند». فرموند: «این زنها نمی‌فهمند که چه بکنند»"
منبع: خاطرات علم، جلد اول، چاپ پنجم، ص۲۳۰ (۱۲ مرداد ۱۳۴۸)

دانلود فایل اصلی